جدول جو
جدول جو

معنی گریه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

گریه انداختن
(دَ نِ دِ)
در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن:
چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد
جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گریه انداختن
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
گریه انداختن
((~. اَ تَ))
گریاندن، گریانیدن
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرعه انداختن
تصویر قرعه انداختن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرقه انداختن
تصویر خرقه انداختن
خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد
کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ)
اظلال. سایه افکندن. سایه گستردن: سحاب شب سایۀ مشکفام... انداخت. (ظفرنامه) ، عارض شدن. پیدا شدن: دنبال این حادثۀ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را خواسته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
مرکّب از: ب + راه + انداختن، براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. (آنندراج)، راهی کردن:
بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
من براه انداختم این کاروان خفته را.
صائب (آنندراج)،
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
بخشیدن جامه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اقرار و اعتراف نمودن بگناه. (برهان قاطع) (آنندراج) ، عاجز شدن و تسلیم کردن، از هستی مبرا گشتن. (برهان قاطع) (آنندراج) ، مجرد گردیدن و از خودی بیرون آمدن. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردن انداختن
تصویر گردن انداختن
سر عجز فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایه افکندن، مسافرت کردن بسمتی
فرهنگ لغت هوشیار
پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ليلقي الظّلّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
Shade, Shadow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
להצל , להשליך צל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ছায়া দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ทำให้เป็นเงา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
gölgelendirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
陰をつける , 影を落とす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
छांव डालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
그늘을 만들다 , 그림자를 드리우다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
memberi naungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
schaduwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
sombrear, proyectar sombra
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
sombrear, projetar sombra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
遮荫 , 投影
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
cieniować, rzucać cień
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
затіняти , кидати тінь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
beschatten, schatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
затенять , отбрасывать тень
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ombreggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی